+ درد حرفهای پر سیلی..!
انگار دل منه که داره میشکنه
صبور و بی صدا هر لحظه با منه..!
+ خیلی بده که دلت پر ترک باشه و آدمهای اطرافت..حتی عزیزترینات...هر روز بشکنند..! امروز از عزیزترینم شنیدم ! و شکستم..!
فرار از اونایی که یه روزی خیلی دوستشون داشتی و هنوز هم داری..! خیلی سخته..!خیلی..!
توی حال بد امشبم...گفتم خاطره شمال رو بنویسم تا یادم بره امشب چی شنیدم..ولی یادم نرفت..حتی با وجود آدمک هاش..حتی باوجود خنده های تلخم..!
از کودکی یه تصویر یادم موند..! که بدجور شکوند وجودم رو...! اون تصویر یه سیلی گرم بود روی صورتم..!با دستهای یه مرد..! تا مدت ها به موضوعی که براش سیلی خوردم و شکستم میخندیدم..که چقدر مسخره بود..! اما اون درد رو ..که نه تنها رو صورتم بلکه تمام وجودم رو گرفته بود رو فراموش نمیکردم و بهش نمیخندیدم..
بزرگ که شدم حتی همون موضوع مسخره هم یادم رفت..اما اون درد نه..!
حالا هم فقط انگشت ها نیستند که برات درد دارن..!حرفها..! رفتارها..نگاه ها..! از صدتا سیلی بدتر و فاجعه تر است..!
غبار غم برود دل خوش شود حافظ..!
- ۹۵/۰۶/۱۵