ایستگاه ِ ...
دیروز فاجعه منایی بود تو مترو! که به علت تاخیر قطار بود و البته رسیده ها از اعتراض رانندگان بی آر تی هم خبر میگه!
موقع رفتن یه خانم با صدای بلند برای خانم دیگه از سختی های زندگیش میگفت
و اینکه میخواد از شوهرش جدا بشه چون دیگه شوهرش دوستش نداره.
وکلی مشکلات دیگه که من فقط این رو متوجه شدم [چون قول دادم نشنونم و انرژی های منفی جذب نکنم]
پسرش که موهای فر مشکی و چشمای درشت قشنگی داشت ،
به چهره مادرش خیره شده بود و ذکر مصیبت هاش رو میشنید..
.بقیه هم پای روضه اش یا ترحم میکردن و یا در توان خودشون کمک....
اکثرا توصیه هاشون این بود که خودت رو پای خودت وایسا و تو خونه شوهری که نمیخوادتت زندگی نکن و کوچیک نکن خودتو...
زن مصیبت زده پیرهن پسرش رو زد بالا و گفت : تازه عمل قلب باز انجام داده از بی پدر و مادری دق میکنه! نمیتونه!
پسرک هم مات دنیای خودش که بسته به دنیای مادرش بود، شده و با صدای ایستگاه (..) پیاده میشه....و...
دیروز یکسری رنگی جات خریدم:)
+داریم میریم آخرین عروسی تابستون هم به خوشی تموم کنیم...(شهرستان)
+عکس گل : شهرِ قمِ
- ۱۶ نظر
- ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۲۳