گُــل نــِگـــآر

رونوشت روزها راروی هم سنجاق کــردم..!

گُــل نــِگـــآر

رونوشت روزها راروی هم سنجاق کــردم..!

گُــل نــِگـــآر

+مُشتی نوشته..! به زبان گُل نِگار..!به تایید ناخواسته کیبورد..
به ترنم زیبای گُل ها..!
وصدای نَفَس فرشتگان..!
زیر بآران بی حساب عشِق!
.
.
+قضاوت ممنون:)

پیوندهای روزانه

ایستگاه ِ ...

پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۲۳ ق.ظ

دیروز فاجعه منایی بود تو مترو! که به علت تاخیر قطار بود و البته رسیده ها از اعتراض رانندگان بی آر تی هم خبر میگه!

موقع رفتن یه خانم با صدای بلند برای خانم دیگه از سختی های زندگیش میگفت

و اینکه میخواد از شوهرش جدا بشه چون دیگه شوهرش دوستش نداره.

وکلی مشکلات دیگه که من فقط این رو متوجه شدم [چون قول دادم نشنونم و انرژی های منفی جذب نکنم]

پسرش که موهای فر مشکی و چشمای درشت قشنگی داشت ،

به چهره مادرش خیره شده بود و ذکر مصیبت هاش رو میشنید..

.بقیه هم پای روضه اش یا ترحم میکردن و یا در توان خودشون کمک....

اکثرا توصیه هاشون این بود که خودت رو پای خودت وایسا و تو خونه شوهری که نمیخوادتت زندگی نکن و کوچیک نکن خودتو...

زن مصیبت زده پیرهن پسرش رو زد بالا و گفت : تازه عمل قلب باز انجام داده از بی پدر و مادری دق میکنه! نمیتونه!

پسرک هم مات دنیای خودش که بسته به دنیای  مادرش بود، شده و با صدای ایستگاه (..) پیاده میشه....و...

دیروز یکسری رنگی جات خریدم:)

+داریم میریم آخرین عروسی تابستون هم به خوشی تموم کنیم...(شهرستان)

+عکس گل : شهرِ قمِ

  • گُل نِگار

خواهرآبانی

سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۵۲ ب.ظ

از وقتی رفتم دانشگاه تعداد ِ خواهرام خیلی زیاد شده:)

از بین همه اشون یسری ها خیلی ویژه هستن:)

مثل زهرا! آبانی گلی که خوب تو رو میفهمه ،

درکت میکنه، هوات رو داره،

پشتت هست، تو جمع حواسش به توئه!

حرف نزده حرفت رو میخونه:)

و وقتی بی اعصابی وحوصله نداری گوشی رو میاری کلی غر میزنی براش:) گوش میده وآرومت میکنه^_^

خدایا شکر شکرت:)

+نمایشگاه پاییزه_مصلی :) فردا هم میرم و کلی جینگول پینگول میخرم :) مگه دانشجو دل نداره :(

  • گُل نِگار

چای بلالی آتیشی:)

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۴:۲۸ ب.ظ

دیگه از زندگی به غیر از _نخ دندان_ چی میتونی بخوای اخه!؟:)

[جمع و جورتر(کلیک)]

  • گُل نِگار

🌸:)

شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۵۴ ب.ظ

پشت کتاب جرج جرداق مسیحی چنین نوشته است :
O'Ali,
If I say you're superior to Jesus Christ, my religion
cannot accept it!
If I say he's superior to you, my conscience won't
accept it!
I don't say you're God!

...So, tell us yourself, o'Ali:
Who are you !?
 ﺍﻯ ﻋﻠﻰ !
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺢ ﺑﺎﻻﺗﺮﻯ ،
ﺩﻳﻨﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ . !
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ ،
ﻭﺟﺪﺍﻧﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ . !
ﻧﻤﻰ ﮔﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻰ ... !

ﭘﺲ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﻯ ﻋﻠﻰ :
ﺗﻮ کیستی ؟!

💙عید ولایت امیرالمومنین مبارکباد💙

photo:kashan/

| ســلام..عیدتون مبارک:) همونطور که شاهد هستین لباس جدیدی برای گل نگار پوشیدم:) گفتم عید فرصت خوبی برایی تغییر اینجاست.حتی آوتاوور هم عوض کردم:)

|| تصویر یه خرده آرشیوی هست..اردیبهشت 96 قمصر کاشان [بوی گل ]

||| خرمشهر را خدا آزاد کرد! پسرعمو جان بعد از کلی عملیات چریکی  وخسارات وارده منزل ما را ترک وبه شهر خود سفر کرد:/

|||| دیشب به همراه عمو فیلم کانجورینگ رو دیدیم...

جالبه من تازگیا وسط فیلم ترسناک خوابم میگیره.حتی تو خوابگاه بعد کلی آماده سازی جهت دیدن فیلم واین که خودم معرف وآرودنده :| فیلم بودم..وسط فیلم خوابیدم..!

در مورد آنابل هم همینطور:| دوستان: مثبت 30 اگر فیلم ترسناک هست معرفی کنید! دگه خیلی داغونه وسط فیلم ترسناک خوابم ببره:/

||||| لبتون خندون🌸

  • گُل نِگار

[ در تصویر بالـا یک فندق متولد دهه نود را مشاهده میکنید! وی پای راست را

روی پای دیگرش انداخته و مشغول دیدن موزیک ویدیوی جدید دیگر از پیرمرد مهربان! است:|]

دو تا لباس رو خیلی برای فندق ها دوست دارم!

اولی شلوار جین روشن :)

دومی جوراب ساده ساده سفید:)

یوقتایی که خیلی از دستش کفری میشم ! یاد این تیپ ها و ظاهراش میافتم و مجددا دوستش میدارم..خصوصا وقتی موهای لخت طلایی اش رو میبینم:)

:} بعضی ها نمیدونم بعضی های دیگه رو چی فرض کردن!

تو مترو ریمل مارک فلان رو با قیمت دو تومن میفروشه و بعد چند نفر رو همراه خودش اورده و اشخاص همراهی به ظاهر تقاضای ریمل میکنند اون هم چند عدد!

و بلند میگه:اینم از هموناست که سری قبل ازتون گرفتم! خیــلی عالیه!

بعد یه نگاه به مژه هاش میکنی اصلا محو میشی انقدر بلنده:|[اصلا ریمل نزده]

بعد فروشنده بلند اعلام میکنه خـــانم ها بفرمائید اینم مشتری که خیلی راضیه!

  مشتری خیلی راضی دقیقا همون ایستگاه پیاده میشه و به همراه فروشنده بیرون مشغول میشن:|

یعنی همه خنده اشون گرفته بود! دِ آخه خواهر من لازم نیس برای فروش یه جنس  فیک الکی مارک دار اونم انقدر ارزووووون اینهمه پلیس بازی دربیارین:)

:}} از اونطرف یه دستفروش دیگه بود که بچه چند ماهه اش رو با چادر جلوی خودش به طرز وحشتناکی بسته بود!

طوری که پاهاش جمع شده بودند و انقدر فشار وارد شده بود که رنگ پاش کبود کبود بود! و خیلی ها بهش گفتن ولی اهمیت نداد...!

:}}} نمیدونم چرا من با دیدن دستفروش ها تو مترو خیلی خیلی تو فکر میرم..فکرهای مختلف...!

آدم غم اش میگیره..امروز که دیگه نوبرش بود و با تراژدی های متنوع مواجه شدم:/

:}}}} مِن بعد کتاب میبرم و خودم رو مشغول میکنم:)

:}}}}} امروز انقدر شیرکاکائو خوردم که فکر کنم باید برم خون تزریق کنم!! [میگن کم خونی میارهاخم]

:}}}}}} فردا پذیرای عمو جان هستیم و پسر عموی دوساله ی دیوار بالارونده! فکر کنید با فندق چی میشه دیگه! طلب صبرکنید برام..!

+ به یه نکته راجع به خودم رسیدم:) موقع ای که خیلی خسته ام یا سرم شلوغه ! پر حرف میشم:| انقدر بموقع و بجا!خنده

+هپی و مپی باشین:) عیدتون هم خیلی مبارک:)

  • گُل نِگار