آتیش خاموش کن غشی!
الان که دارم این مطلب رو پست میکنم تازه با بار و بندیل از سالن مطالعه خوابگاه اومدم اتاق که بخوابم!
چندتا اتفاق افتاد این هفته.
دوتای مهم: مانور زلزله و تست دیابت
تو خوابگاه به مناسبت سالروز زلزله کرمانشاه که هنوز داغش تو دلمون هست مانور زلزله برگزار شد.من و مهدیه و رضوان رفتیم و تو همه قسمت ها شرکت کردیم.حمل مصدوم و..
راستش تابحال نمیدونستم از کپسول های اتش نشانی چجوری استفاده میشه تا اینکه سه شنبه شب یاد گرفتم:) کلی هم کیف داد.باوجود اینکه اطرافم پر آدم و چششششم و یه آتشنشان میکروفن به دست که به بچه ها توضیح داد و منم امتحان کردم...خیلی خوب بود.دلم میخواد خوب توصیفش کنم ولی اصلا حوصله تایپ موبایلی ندارم
اما قصه دیگه
امروز صبح توی دانشگاه تست دیابت میگرفتن ! ما بچه ها هم ناشتا پاشدیم بریم تست بدیم...اقا من از همون اول اصلا به تست نرسیده حس ضعف و سرگیجه داشتم ! به رضوان گفتم حالم بده انگار ! منو نشوند رو پله ها....یه ذره حس کردم بهتر شدم و دیگه نوبتم هم رسیده بود.رفتم سرپا وایسادم...اصلا انگار تو دلم رخت میشستن....چشام هی تار میشد و دلم از حال میرفت...به مهدیه گفتم انگار حالم بده ..باور نکرد..منم هی ب خودم گفتم گلی خوبی چیزی نیس حس میکنی حالت بده...و این دیالوگ ناتموم موند و نفهمیدم چی شد بیهوش شدم....بهوش که اومدم وسط سالن دانشگاه با کلی ادم دور و برم...اصلا یه اوضاعی...نمیفمیدم کجام...سرم و کتفم درد میکرد...فهمیدم غش کردم...بچه ها همه جمع شدن دورم...مسئول روابط عمومی آقای رضایی میگفت شما که دیروز داشتی اتیش خاموش میکردی و الان اینجوری؟ گفتم گهی پشت به زین و گهی زین به پشت...
انقدر سردرد داشتم چون عقبی از سر محکم خورده بودم زمین...فقط خداروشکر کوله ام باعث شد محکم تر نخورم😑
انقدر سردرد و بدن دارم که خدامیدونه...سرم بهتر شد یکم...
متنفرم از غش ...اونم اخه تو دانشگااااه....
این چهارمین غش تا اینجای زندگیم بود 😑
برم بخوابم که کوفته کوفته ام...فردا هم میریم تولد زهرا...
این هفته هم همه اش امتحان دارم...
- ۴ نظر
- ۲۴ آبان ۹۷ ، ۰۳:۳۳