گُــل نــِگـــآر

رونوشت روزها راروی هم سنجاق کــردم..!

گُــل نــِگـــآر

رونوشت روزها راروی هم سنجاق کــردم..!

گُــل نــِگـــآر

+مُشتی نوشته..! به زبان گُل نِگار..!به تایید ناخواسته کیبورد..
به ترنم زیبای گُل ها..!
وصدای نَفَس فرشتگان..!
زیر بآران بی حساب عشِق!
.
.
+قضاوت ممنون:)

پیوندهای روزانه

۳۰ مطلب با موضوع «بیست وچهار ساعته!» ثبت شده است

چه بگویم سحرت خیر؟

دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۴۴ ق.ظ

چه بگویم سحرت خیر؟

تو خودت صبح جهانی

#استاد_شهریار

photo:golnegar

+

در این تصویر پنجره متعلق به شخص دیگری است!

دیشب ساعت نُه خوابم برد و از بعد اذان ِصبح بیدارم:) رفتم بالا با گل های خوشرنگ صحبت کردم

.بعد هم تو گرگ و میش قشنگ موهامو شونه زدم .

یه موزیک انرژی مثبت با فیلم حال خوب دیدم .

سری به ستاره های روشن بیان.درنهایت

کنار ِ پنجره بازشده که صدای گنجشگ ها رو قشنگ بهم برسونه کتاب میخونم:)

+عادت اول: سحر خیزی..

  • ۱۹ تیر ۹۶ ، ۰۶:۴۴
  • گُل نِگار

+استاد ِ عاشق...

يكشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۷ ب.ظ

 

 photo and The flower: golnegar

از چند وقت ِ پیش پیام میداد و دنبال ِ راه چاره میگشت! و بعد هی قول میداد که این آخرین بار و اون تمام تلاشش رو کرده که این رابطه رو تموم کنه..!

حتی یبار پیام داد و گفت که اوضاع خیلی بد شده و موسسه ای که قبلا میرفتن انگار از قضیه بو برده و قراره  جلسه بذارن صحبت کنند..!

بعد که آب ها از آسیاب افتاد بازم اینا شدن آدمای قبلی و پاک یادشون رفت که تا قبل این اتفاق و از ترس و اینکه میدونستن کارشون غلطه ،

چقدر قول و قرار گذاشتن که دیگه باهم حرف نمیزنیم و همه چی تموم شد و اینا!

امروز هم دوباره پیام داد . قرار گذاشتن آخر هفته یه جایی همدیگر روببیند و دیگه یه پایانی واسه این قضیه بذارن..! از من مشورت میخواست و البته دعا..!

منم بدون هیچ رودربایستی ولی با ملاحضه حرف هامو رک گفتم و گفتم که تقصیر خودت هست و اگه همه راه ها رو امتحان کنی حل میشه..فقط تو باید پا بذاری رو دلت! اینو نخوای از زندگی..!

جوابش اموجی گریه بود (که برای در رفتن از بحث اصلی و حقیقته)بعد هم باز از اتفاق های عاشقانه اشون حرف میزد..!

و با کلی اموجی تودل برویی خنده! که از رو صفحه هم میشد فهمید موقع تعریف چقدر ذوق میکنه..!

ولی اینطرف من!

از هرجایی که ازش تعریف میکرد حالم بد میشد و فقط طوری جواب میدادم که بحث رو عوض کنه! ولی اون تمام فکرش مشغول مردی شده بود که:

چند ساله ازدواج کرده و دختر بچه شش هفت ساله داره و حالا هم قراره پسرش بدنیا بیاد..! اولش عاشق زنش بوده و ولی حالا به باور خودش دلش پیش شاگردش گیر کرده! و ول کن نیست!!!!!! شاگردی که تقریبا 13-14 ازش کوچیکتره..!


+بهش گفته بود  وقتی ازدواج کنیم من تا صبح برات شعر عاشقانه میخونم!!

گفتم: قبل ازدواج همه (اکثرا)تو حرف شاهزاده با احساس هستن! ولی الان میبینی که اوضاعشو! میخندید ومیگفت:  اوهوم.میبنی چه بااحساسه:|

+تصویر گل شمعدونی رو گذاشتم..! که اسمش رو گذاشته بودم گل نگار چون با حال و هوای تغییر من آغاز شده بود..!

وقتی دیدم نصف پژمرده شده و نصف دیگه تازه رشد کرده به همین تغییر فکر کردم...بعد گلدون گل نگار رو بدون پرسش از من:/ عوض کردن..! گل نگار الان پژمرده شده..!اما دوباره رشد میکنه و گل قرمزی قشنگ میشه..! دخترم حالش رو خوب با من تطبیق میده:)

+شما جای من بودین! با دوست قدیمی و دلش و دل اون آقای سه نقطه چه میکردین اصلا چرا بنظرتون اینجوری میشه؟

 +تکته: این استاد عاشق من نشده!:/ عاشق دوست دوران دبیرستانم شده است.نقطه(ابهام نباشه خدایی نکرده)

 

  • گُل نِگار

آپ شدن انرژی با سینا:)

شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۴ ب.ظ

هوووف! خداروشکر زنده موندم! فقط انگشت اشاره رو! علاوه بر اون دست راستم میلرزه..!

یعنی عدالت رو هم اینجا اجرا کردم و به هردو دست خسارت وارد کردم!آسیب بگم بهترهمردد

با عرض تشکر از آُربیت جون گلم..: خوش اومدی عزیز دل..ولی بیا درخدمتت باشیم :) اینجوری مزه نمیدهبوسه

و تشکر از آقای سر به هوا که گفتن آقا بجنب نره راند سه!! منم هول شدمو سرعت عمل رو بردم بالا..!:/

+ دوستان، چقدر سینا حجازی گوش میدم آخه..! از  آپ شدن این همه انرژی میترسم...خنده

  • گُل نِگار

+ یه همراه ِ بعد کنکور

شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۳ ب.ظ

این مهی است.او ساعت خود را در دست گرفته.(که اصلا در تصویر معلوم نیست:|)نه از آن جهت که بگوید ساعت داردخیر! او متواضع است.از آن جهت که بگوید : رسید همان چهار ساعت ِ بوووووووق !

روز کنکورِ مهی،با تمام بی خوابی ،بی حوصلگی،گرمازدگی،سردرد ،خستگی و کوفتگی ،بنده گذشت:|(یعنی میخوام بگم فشاری که همراه ِ یه پشت کنکوری سه نقطه دارد بیشتر از خود اون پشت کنکوری سه نقطه است و در این مورد حوصله هیچ اعتراضی نباید داشته باشید)

+انقدِ که اون روز در هر حالت عکس انداختم گالری گوشیم ترکانده شد!

+مهی جان دیگه کنکور زبان رو هم آخه!! نه آخه من چی بگم:/

+یه متن ترجمه کردم :) بسیاااار خوشحالم آخ جــان^_^ بازم زبان

+دیشب یک عاالمه از سینا حجازی جان گوش دادم وچقدر تخلیه انرژی بود:)

+من در مقوله ی همراهی روزهای بعدی یک کنکوری خسته، همراه خوبی واسه خواب او، دست کشیدن ازکار (به بهانه ی خستگی بعد کنکور) و مخلفاتِ مهربانی های خانواده هستم:)

+کنکور تموم شد..و خداوند مهمانان را نازل کرد:|

+با اتاق تکانی امروز که نفس نمیذاره برام چه کنم؟؟؟؟؟؟

+ برم نهار..املت پدر پز:)

  • گُل نِگار

+سایه یه غول ِ الکی

جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۵ ق.ظ

سایه تو عکس رو می بینید؟ این  غول ِ بی دُم همینجوری سایه انداخت سه سال رو زندگی ما =/

و باعث شد من از قُل بزرگترم دوربشم..برم شهرِدیگه!

+ she is sleeping now:) & i'm happy

بچه های کنکوری که فردا آزمون دارن ،موفق باشین..

برای دوست های گل هم که دیروز آزمون داشتن آرزوی موفقیت می کنم^-^

+راستی بدونید، سرنوشت ما توسط nسوال چهارگزینه ای چهارساعتی،مشخص نمیشه:)

  • ۱۶ تیر ۹۶ ، ۰۲:۲۵
  • گُل نِگار