گُــل نــِگـــآر

رونوشت روزها راروی هم سنجاق کــردم..!

گُــل نــِگـــآر

رونوشت روزها راروی هم سنجاق کــردم..!

گُــل نــِگـــآر

+مُشتی نوشته..! به زبان گُل نِگار..!به تایید ناخواسته کیبورد..
به ترنم زیبای گُل ها..!
وصدای نَفَس فرشتگان..!
زیر بآران بی حساب عشِق!
.
.
+قضاوت ممنون:)

پیوندهای روزانه

+:) خوش اومدی عروس

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۰۶ ب.ظ

کتاب رو بذاری رو میزشروع کنی درس خوندن..

صدای پیام گوشی ات بیاد..

شماره ناآشناست...وقتی میپرسی میفهمی بهترین دوستته..! با یه شماره جدید..

حالش رو میپرسی...میگه تا کی خونه ای؟؟ قراره بیام :).. خوشحال بشم و بگم همین فردا بیا! من پنجشبه گود بای تهرانم..!:)

.

.

اعتراف میکنم باوجود اینکه یه هفته فرجه بود! من فقط دو روز استفاده کردم و درس ها مونده..و امشب باید تا پاسی از شب بیداربمونم، و تو این چنین موقعیت هایی حوصله مهمونی و تفریح ندارم..ولی..! وقتی صمیمی ترین دوست..همسایه دیوار به دیوار قدیمی.! با خانواده دوست داشتنی اش..! قراره بیاد...همه ی این بهانه ها کنارمیره..تازه جالب تر اینکه عروس هم باشه:)) ...

+پیام میدم که آلبوم عکس های آتلیه اش رو بیاره:))..

+ این امتحان ها که تموم بشه و قبل از شروع ترم..!   برنامه قرار با دوست ها و رفقای قدیمی تنظیم کردم..!:) مطمئنم کلی خوش میگذره:))

+دیشب هم مریم ، دوست قدیمی ِ یه سفر ِ چهار روزه ، پیام داد..!چقدر تغییرکرده بود..!کلی ذوق کردم..!! و البته وقتی فهمیدم دانشجوئه ..حس کردم چقدر پیر شدم:)) مریم چقدر بزرگ شد..:)

+ کلی حرف دارم..در فرصت مناسب می نویسم..یعنی محاله بتونم دوام بیارم و نگم:)

+ گزاف گویی رو ببخشید..:) در هوا هستم:))

  • ۱۴ دی ۹۵ ، ۱۷:۰۶
  • گُل نِگار

+ این مراحل ِ سختِ زندگی..!

پنجشنبه, ۹ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۳ ب.ظ

باورش سخت شده برام..! یعنی هنوز نتوستم کنار بیام...! من.! مــن شخص اول ِ ماجرای زندگی خودم هستم..! باید تصمیم هایم را عاقلانه بگیرم..و به پای همه ی ما وقع بعد ِ آن باشم..!!

حالا که کمی آرام گرفته بودم...و مثلا تصمیم بزرگ زندگی ام را خودم..گرفته بودم..بازهم زمان تصمیم گیری شد.

.و من ِ تازه بزرگ شده..هراسان و دستپاچه..! پر از علامت سوال ِ ماندن یا رفتن..!

پر از دلتنگی..! رها کردن شهری که عاشقش اش بودم..دوستانی که آروزیشان را داشتم..! و حالا باید راحت از کنارشان بروم!!

نمی دانم..! همه ی این ها می شود تجربه ی دردناک ِ زندگی..! امیدوارم سال های آینده..! به تصمیم هایم افتخار کنم..! و پشیمان نباشم..!

اصلا میدانی دردِ از دست دادن پاییز است..!گفتم که همیشه برایم خوب بوده است..! حالا این زمستان ِ لعنتی آمده و میخواهد خوشی هایم را یکدفعه از من بگیرد!!!

+ چرا بعضی آدم ها، یکدفعه، یک عالمه ، غیر قابل تحمل ، می شوند..!؟؟:|

  • گُل نِگار

+بُعدِ فاصله های فضا را نمی بینم.!

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ق.ظ

 

بعد مدت ها با آرامش خاص و با لبخند از رختخواب بلند میشم..فارغ از استرس و اضطراب حجم کارها..! اصلا بیخیال  همان چند دقیقه بعد خواب را که باید با لبخند آغاز کنی مگر میشود به بهای کارهای روز فروخت!؟ و یا از دست داد؟؟

قول داده بودم بخاطر کمبود شدید آهن بدن...دیگر سمت چایی و قهوه و کافه و خانواده هایشان نروم..!! بعدتر که دیدم ترک این کارها ..موجب مرض است:)

شروع کردم درمان کم خونی با انواع مکمل ها..! البته که لازم نیست گوشزد کنید که کار بیهوده ای است..!

فعلا برای شروع خوب است..!حداقل این که روزانه قهوه خوردن را ترک کردم و هفته ای دوبار نهایتا به سراغش میروم..آن هم فقط به احترام قرص ها :)

عصر به همراه خانواده بدون ابجی بزرگه رفتم خیابان..! هنوز هم هوا ناجوانمردانه سرد بود..!! باز هم ظلمی به بدن خودم کردم و شیرکاکائو و شکلات خریدم و به جای نهار خوردم..!!

قول داده بودم لبخند بزنم و این انرژی رو به بقیه منتقل کنم..حتی در سوز سرمای پاییز زمستونی..! درخت ها همه نارنجی پوش شده و این فصل نوید بهار من بوده همیشه..!

آبجی کوچیکه خوابش گرفته بود...! بغلش کردم و برایش شعر خواندم..!  و به دنیای کودکانه قشنگش فکر میکردم و حسرت میخوردم..!

فردا هم قرار است بروم فروشگاه و یخچال خالی خوابگاه رو پرکنم..!! قول دادم که یخچال شکلاتی نشود:)

اما آبجی بزرگه تنها می ماند ..!

قرار است نهار به خانه عمه بروم..! چقدر قول داده بودیم تابستان برویم تهران گردی..کافه ..! پارک..! ولی نشد..!

 این مهمانی بدون آبجی بزرگه که همیشه کنارش بودم..! لحظات مشترکمان کم کم دارند کم می شوند...ولی فاصله دل و قلبهایمان هرگز...

اجازه نمیدهم فاصله های فضا..فاصله ی دلمان را زیاد کند..!

اجازه نمیدهم..

...

..

.

+هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم // گر مانده ام خموش ؛ خدا داند و دلم

  • گُل نِگار

+ پنبه ریز اشک میریزه..ابر..

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۸ ب.ظ

#گل_نگارانه

پاییز باشد و یک دنیا هوای پر بغض..!!

و یک ابر پر غرور که اشک هایش را میگذارد برای روز مبادا...ولی نمیداند..که روز مبادا نمی آید به وقت او..!

هر زمان که سیر شود از خفگی..می آید و می گرید و می ماند بر دلش..!

و توآنقدر یخ بسته بودی که اشک هایت را پنبه ریز بر زمین ریختی..تا آرام آب شود و بریزد و اثری نماند..

بس نیست این عذاب صبر ناتمام..! قدری کوتاه بیا...

+ مگه میشه هوای دلت خوب نشه..توی هوای خوب پاییز..!

همیشه مدیون این فصل بودم..و چقدر زود تمام میشه..! این روزها هم حالم رو خوب کرد...

میدونی تو هیچوقت بدقول نبودی..فقط گاهی مرا یادت میرفت..!

پاییز برفی اتون به خیر...لبخند

+تهران برگشتم..

 _ یه تصویر میتونه حرفات رو خیلی خلاصه بگه؟

_ شاید...آخه یه سری حرف ها رو فقط باید قورت داد..! :)

_ کاش یه روز از این حرفا سیر بشی...

_:))

  • گُل نِگار

+ آخر هفته های چمدونی :)

شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ

+ مثلا فکرش را بکن..آخر هفته ها بیکاری! حتی ممکن است شنبه هایت تعطیل باشد..!

یا مثلا دوشنبه را سه ظهر آغاز کنی..!

چه تصورات شیرینی بود ..و باورش برای من تقریبا غیر ممکن..!

حالا که عملی شده..با تغییرات و ویرایش های خاص خودش..!

دلم جور دیگر میخواهد یادم رفته همین چندی پیش اینها را در تصورات حس خوبم مینوشتم..!

+ یک برگه چسباندم کنار تختم..! روی تخت مرتب باشد همیشه..

شب ها ساعت یازده بخوابم..

صبح بعد نماز صبح بیدار بشوم..!.

.عملی ترین قسمت این جملات: خواب بود.

.البته ناگفته نماند شاد و پر انرژی بودن را هم نوشته بودم که عملی کردم..!بوسه

+ یک عالم کار ریخته بر سرم..یک عالم راه و فقط دو تا پا..! تعلل نکنم و سرگرم نشم..ضربه خوردم و نباید بگذارم دوباره تکرار شود..!

+ از این من که هستم تا من که خواهم شد..! هنوز هم فاصله است..! به قدری کمتر شده..ولی دوری اش بیشتره..

+ تو عمرم در کمتر از یک ماه این همه آهنگ پاپ متفاوت گوش نکرده بودم..! بعضیاش خیلی به دل نشست...خیلی :)

+ مرور خاطره تلخ..! و دوباره جنگ بین دوست داشتن و انکارش..!شاید بخاطر از دست دادنش:(

+پاییز خیلی سرد و خشکه..چرا ابرها نمی بارن؟ تو رو جان برگ های خوش رنگتون تابستونی نباشید برای من..من همیشه روت حساب خوبی باز کردم پاییز جان:)

+ کنار خانواده بودن..! خیلی خوبه..! ولی کاش بیشتر حسش کنم...

+ چرا اینقدر نوشتم؟؟؟؟؟؟؟ بیانی ها عزیز شرمنده دیر دیر میام:(

+پاییزتون پر از عشق

 [ رفیق جدید این روزها..که هم موقع اومدن تند تند پر میشه هم موقع برگشت..همیچن دقیقه نودی و وقت اضافه ای هستیم:)]

  • گُل نِگار